جدول جو
جدول جو

معنی موم آلود - جستجوی لغت در جدول جو

موم آلود
(سَ زَ دَ / دِ)
موم آلوده، آلوده به موم، عسل یا هر چیز که به موم آلوده باشد، رجوع به موم شود، موم اندود، مشمع، (یادداشت مؤلف)، رجوع به مشمع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غم آلود
تصویر غم آلود
غمناک، اندوهگین، برای مثال فسرده دلان را در آرد به کار / غم آلودگان را شود غم گسار (نظامی۵ - ۷۶۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشم آلود
تصویر خشم آلود
خشمناک، غضبناک، برآشفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخم آلود
تصویر اخم آلود
ویژگی چهرۀ آلوده به اخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون آلود
تصویر خون آلود
آغشته به خون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرم آلود
تصویر شرم آلود
شرمنده، شرمگین
فرهنگ فارسی عمید
(خَ / خِ)
غضبناک. خشمناک. (ناظم الاطباء) (آنندراج). خشمگین. غضب آلود. مغضب. (یادداشت بخط مؤلف) : روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود. (تاریخ بیهقی).
قلاده نیم گسل گشت و شیر خشم آلود.
اثیرالدین اخسیکتی.
وحشی تیزچنگ خشم آلود
کز دم آتشین برآرد دود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دی بَ)
شرمنده و شرمگین و خجل و شرمنده روی. (ناظم الاطباء) :
روی شرم آلود او زیور نمی گیرد به خود
شبنم بیگانه را ره نیست در بستان او.
صائب تبریزی (از آنندراج).
چشم شرم آلود او را مردمک چون مهر شرم
از پریشان گردی نظاره دارد درحصار.
صائب تبریزی (از آنندراج).
رجوع به شرم آلوده شود
لغت نامه دهخدا
آلوده به خیم، قی آلود، (یادداشت مؤلف)، چرکدار، چرک، کثافت دار، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ملطخ به دم، (یادداشت مؤلف)، آغشته بخون، لکه دار از خون، (ناظم الاطباء)، مضرج، (منتهی الارب) :
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
دو چشم چشمۀ خون گشت و جامه خون آلود،
فرخی،
دید هرکز خواب غفلت دیرخیزی کرد زود
تیغ خون آلود بر بالین چو تیغ آفتاب،
سوزنی،
در شکر ریزند اشک خون که گردون را بصبح
همچو پسته سبز و خون آلود و خندان دیده اند،
خاقانی،
بر سر خاکش خجل بنشست چرخ
نیم رو خاکی و خون آلود و بس،
خاقانی،
در وداع شب همانا خون گریست
روی خون آلود از آن بنمود شب،
خاقانی،
دلهای خون آلود بین بر خاک راهت بوسه چین
من خاک آنرا هم همین بوس تمناداشته،
خاقانی،
غرقه ام در خون و خون چون خشک شد گردد سیاه
خود سیه پوشم که دیدی گر نه خون آلودمی،
خاقانی،
گلاب و مشک با عنبر برآمیخت
بر آن اندام خون آلود میریخت،
نظامی،
گفت ویحک چه کس توانی بود
اینچنین خاکسار و خون آلود،
نظامی،
شه بزندانیان چنین فرمود
کز دل دردناک خون آلود،
نظامی،
چون بدریای خون درآمد زود
جامه چون دیده کرد خون آلود،
نظامی،
باش تا فرداکه بینی روز داد و رستخیز
کز لحد با زخم خون آلود برخیزد دفین،
سعدی،
دل ضعیفم از آن کرد آه خون آلود
که در میانۀ خونابۀ جگر می گشت،
سعدی،
گل پیرهن دریدۀ خون آلود
از دست رخ تو بر سر چوب کند،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خوَیْ / خَیْ / خِیْ / خُیْ)
عرق آلود. خیس از عرق. عرقدار. خوی آلوده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
مشک آلوده. مشک اندود. آلوده به مشک. مشک آگین. معطر:
یعنی امسال از سر بالین پاک مصطفی
خاک مشک آلود بهر حرز جان آورده ام.
خاقانی.
باد مشک آلود گویی سیب تر بر آتش است
کاندر او قدری گلاب اصفهان افشانده اند.
خاقانی.
دست بردش به سیب مشک آلود
چند نوبت گرفت شفتالود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از غم آلود
تصویر غم آلود
غم آلوده آهنگ غم آلودی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشک آلود
تصویر مشک آلود
آلوده به مشک، معطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرم آلود
تصویر شرم آلود
شرمگین شرمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون آلود
تصویر خون آلود
آغشته بخون لکه دار از خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخم آلود
تصویر اخم آلود
چهره ای که اخم و چین و آژنگ بر آنست آلوده به اخم و در هم کشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوس آلود
تصویر هوس آلود
هوس آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مه آلود
تصویر مه آلود
هوایی آلوده به مه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشم آلود
تصویر خشم آلود
غضبناک
فرهنگ لغت هوشیار
اخم رو، اخمو، ترشرو، عبوس
متضاد: گشاده رو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آغشته به خون، خون آلوده، غرقه به خون، خونی، خونین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خشمگین، خشمناک، خشم آمیز، خشم آگین، عصبانی، عصبی، غضبناک، غضب آلود، قهرآلود
متضاد: مهرآلود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چرک آلود، چرکین، کثیف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شهوت آلود، شهوت آلوده، شهوت آمیز، شهوتناک، هوسناک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مه آلود
تصویر مه آلود
Foggy, Misty, Hazy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مه آلود
تصویر مه آلود
brumeux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مه آلود
تصویر مه آلود
nebuloso, nublado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مه آلود
تصویر مه آلود
mglisty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مه آلود
تصویر مه آلود
туманный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مه آلود
تصویر مه آلود
туманний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مه آلود
تصویر مه آلود
mistig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مه آلود
تصویر مه آلود
neblig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مه آلود
تصویر مه آلود
brumoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خونین
دیکشنری اردو به فارسی